شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
درکـوی عـشـق زنـده مـرام پـدرکنـم با یاد غربت تو جهان خون جگـر کنم عمریست روی دامن پُر مهرت ای عمو صبحم بهشام وشام وصالم سحـرکنم
شـمـشـیـر میکـشـد سَـریـارمـرا زند من فـاطـمـه نـژادم ودسـتـم سـپـرکنم
برخـیـز، عـمه گر برسد بنگـرد تورا افتادهای به خاک،چه خاکی به سرکنم رفـتـه عـمـو بـه عـلـقـمـه امـا نـیـامـده کن صبـرتا عـموی رشـیـدم خـبرکنم
راهِ فـرات بـسـتـه شـده!آه مـیکـشـی؟ با خون حـنجـرم لب خشک تو تر کنم
با قتل صبرو نحرگـلـوعـاقـبت عمو در احـتــزاز پــرچـم سـبـز پــدرکـنـم
پهلـوی پاره رویسنان یادگاریاست برروی نیـزه صحبتی از میخِ در کنم بازیچه شد به روی سنان جسم بیسرم در راه غـربت تو دگر تـرک سرکـنم